در فاصله زلزله بم تا امروز، کشور با چندین زلزله و سیل بزرگ و چند مورد فجایع دیگر مانند پلاسکو و متروپل مواجه بوده اما همچنان یک سوال وجود دارد و آن اینکه شیوه و سازماندهی امداد، نجات و عملیات میدانی این حوادث چه فرقی کرده است؟...
شاید کمتر کسی بداند تاسیس نهاد «اورژانس» در ایران حاصل یک اتفاق تلخ و مرگبار ملی بوده؛ ۱۴آذرماه ۱۳۵۳در اثر فرو ریختن سقف یکی از سالن های فرودگاه مهرآباد، ۱۸نفر کشته و ده ها نفر مجروح شدند. دلیل اتفاق به برف سنگینی بر می گشت که روی سقف نشسته بود. آن هم در حالی ستون نگهدارندهٔ سقف سالن به دلیل انجام پارهای از عملیات عمرانی به صورت موقت برداشته شده بود. بعد از این اتفاق به سربازان، ماموران آتش نشانی و حتی پاسبانان شهری دستور داده شد تا به کمک آسیب دیدگان بشتابند. عملیات آنها اما بسیار کند پیش رفت و بیش از ۳۰ساعت طول کشید. مهمتر اینکه افراد آموزش ندیده نه تنها در بیرون کشیدن اجساد و مجروحین ناتوان بودند بلکه حتی در مواردی به افراد زنده و جراحت دیده هم آسیب های بیشتری زدند. این اتفاق در آن زمان یک خلاء مهم در کشور را مشخص کرد؛ خلاء سازمان تخصصی امداد و نجات در کشور. در نتیجه در همان سال ۱۳۵۳سامانه فوریت های پزشکی کشور (که امروزه با نام سامانه ۱۱۵می شناسیم) با همکاری کشور آمریکا تأسیس شد و ایران به عنوان چهارمین کشور دارنده خدمات اورژانس پیش بیمارستانی در جهان شناخته شد. در واقع نگاه درست به فاجعهای که جز خدشه به حیثیت کشور، ۱۸نفر کشته و حدود ۷۰مجروح هم به دنبال داشت، ایران را به یک سازمان امداد و نجات حرفه ای مجهز کرد. داستان شکل گیری بسیاری از نهادها، ساختارها، قواعد، قوانین و سازوکارهای مدرن و کارآمد دنیا تقریبا از چنین مسیر مشابهی می گذرد. از مسیر درس گرفتن از اشتباهات و اتفاقات بد، آسیب شناسی این اتفاقات و نهایتا یافتن خلاء ها و ضعف های پیرامون آن. ایران اساسا کشوری فاجعه خیز است؛ سیل، زلزله، طوفان و حتی خشکسالی برای اقلیم ما چیز غیرطبیعی نیست. در دنیای جدید بخش زیادی از دامنه تخریب و آسیب این دست حوادث با ساخت نهادهای متناسب، وضع قوانین و قواعد لازم و یافتن راه کارهای مشخص کنترل شده. در ایران نه تنها چنین نیست بلکه صوانح غیرطبیعی هم مانند آتش سوزی ها هنوز ما را به ضرورت تبیین استانداردها و قواعد جدید و ساخت نهادهای متناظر برای کنترل این حوادث نرسانده. موضوع خیلی ساده است؛ حدود ۲دهه پس از زلزله ویرانگر بم و ۵سال پس از فاجعه پلاسکو، استانداردهای ساخت و ساز ما در کشور همان ها هستند که بودند، فرایند نظارت بر ساخت و سازها هم همینطور. در فاصله زلزله بم تا امروز کشور با چندین زلزله و سیل بزرگ و چند مورد فجایع دیگر مانند پلاسکو و متروپل مواجه بوده اما همچنان یک سوال وجود دارد و آن اینکه شیوه و سازمان دهی امداد، نجات و عملیات میدانی این حوادث چه فرقی کرده؟ تجربه اتفاقات قبلی چقدر در ارتقاء استاندارد رفتار امدادی ما تاثیر گذاشته؟ چقدر با اتکاء به تجارب قبلی توانسته ایم عملیات امداد و نجات سریع تر، مفیدتر و کارآمدتر انجام دهیم؟ کدام قدم مثبت را در مدیریت درست افکار عمومی و اطلاع رسانی سازنده در هنگام بحران برداشته ایم و کدام درس را از گذشته آموخته ایم؟ وضعیت عملیات نجات متروپل به خوبی و صراحت کامل پاسخ این سوال ها را می دهد. کما اینکه کافی استبه وضعیت ساخت و سازهای کشور نگاه کنیم تا به خوبی در بیابیم از حادثه بم تا امروز و در خلال حداث مختلف و متفاوت این ۲۰سال چقدر از پائین بودن استانداردهای ساخت و ساز و تبعات مرگبار ناشی از آن درس گرفته ایم. امروز در حالی عملیات نجات متروپل در جریان است که گزارش ملی پلاسکو، مدت هاست بایگانی شده. گزارشی که می توانست نقطه آغاز اصلاحات بنیادین در استانداردهای حقوقی، ساختاری و فنی کشور چه برای ساخت و ساز و چه در مرحله امداد و نجات سوانح باشد. کما اینکه پیش از آن هم در زلزله ها، سیل ها و دیگر حوادث غیر مترقبه مشابه نه گزارشی تهیه شده، نه تجربه چندانی ثبت و ضبط گردید، نه آسیب شناسی صورت گرفت و نه درسی برای آینده آموخته شد. اینکه امروز مردم یک شهر خودشان سگ هایشان را فارغ از اینکه آموزش دیده هستند یا نه، برای زنده یابی مصدومان می آورند، اینکه مردم محلی با بیل و کلنگ و سطل تا چند روز مشغول آواربرداری بودند، اینکه نیروهای آتش نشانی باید از تهران به صورت زمینی هزار کیلومتر طی کنند و برای کمک در امداد بعد از روز دوم حادثه به منطقه برسند و نمونه های بسیار دیگری از این دست مانند وضعیتی است که کشوری برای اولین بار با چنین موقعیتی مواجه می شود. ما اگر از هر کدام از سوانح مشابه قبلی به اندازه یک صفحه کتاب درس گرفته بودیم، قطعا امروز اوضاع در متروپل متفاوت بود. یا متروپل ویران نمیشد و یا اگر میشد، عملیات امداد و نجات آن اینگونه نبود. درست است که ما متخصصان بزرگ و آگاهی در کشور داریم اما مشکلمان این است که از رخدادها درس نمی گیریم. به قول عطار نیشابوری: هرکه نامخت ازگذشت روزگار/ نیز ناموزد ز هیچ آموزگار